دلنوشته های خاتون خونه

ساخت وبلاگ
یه مرحله ای تو زندگی هست که از نفرت هم بدتره دیگه سِر میشی دیگه هیچی واست مهم نیست چه طرف بخواد بهت توجه کنه چه نخواد بکنه، تو رو ببینه یا نبینه اصلا مهم نیست.تو جنگاتو کردی تلاشتو کردی حرفاتو و خواسته ها تو گفتی نه یک بار که صد بار نه به یک زبون که به صد زبون ولی دیگه طرفت نمیخواد ببینه نمیخواد اونی باشه که تو انتظار داری دیگه اون نقطه میشه شروع یه زندگی جدید همه چیو رها میکنی نسبت به همه چی بی اهمیت میشی دیگه اینکه تو خونه لام تا کام حرف نمیزنه ولی تو جمع بگو بخند داره ذره واست مهم نیست دیگه اینکه برا بقیه کار انجام میده و کارشون رو راه میندازه ولی تو براش وجود خارجی نداری مهم نیست.ولی به نظرم ته دلت یه نقطه سیاه بزرگ درست میشه که حتی اگر بخواد بیاد سمتت مثل پلی که شکسته نمیتونی یعنی نمیخوای که دلت رو باهاش صاف کنیازش متنفر نیستی بهش علاقه ای هم نداری میشه واست مثل یک رهگذر که تو خیابون از کنارت رد شدهامیدوارم هیچوقت تجربش نکنین + نوشته شده در  جمعه شانزدهم تیر ۱۴۰۲ساعت 9:43&nbsp توسط zara  |  دلنوشته های خاتون خونه...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 29 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 1:39

واقعا چرا؟ این اصل از کجا اومده؟ چرا واسش تبصره نذاشتن؟ چرا نگفتن شاید یکی نتونه طرفشو تامین کنه جدایی هم براش ممکن نباشه چرا باید یه عمر بسوزه میشه تصور کنین دلت حتی اینو بخواد که طرف اسمتو صدا بزنه یا حتی فقط نگات کنه ولی همینم ازت دریغ بشه یعنی چی؟میتونین تصور کنین که یادتون نیاد آخرین باری که کوچکترین نشانه از روح و زندگی مشترک بینتون باشه کی هست؟من چه گناهی کردم که زن شدم و نیاز به دوست داشته شدن نیاز به احترام نیاز به آغوش گرم نیاز به دیده شدن دارم مگه میشه اینارو از کسی گدایی کرد! اونم وقتی که خیلی راحت میتونی با یکی دیگه همه اینارو بی منت داشته باشی.چیه این زندگی کجای دنیا به این میگن زندگی. کو دلخوشی مگه آدم چقد جووون داره مگه چقد توان داره مگه چقدر عمر میکنیم که اینقدر راحت دل بشکنیم اینقدر راحت نادیده میگیریم اینقدر راحت طرفمون رو می‌شکنیمگیرم که اعتقاد به هیچی نداشته باشیم گیرم که دنیای دیگه ای نباشه ولی مگه میشه باور کرد که این همه سال عمر و جوونی یکیو بی دلیل تباه کردن بی جواب بمونه. مگه میشه اشکای یه آدم غریب و بی کس دامن زندگیتو نگیره.من مرده تو زنده میدونم یه روز میای اینا رو میخونی میخوام بدونی که دنیا هیچی نیست. خودخواهی غرور اینارو نباید برای من میزاشتی و از من چیزایی رو دریغ میکردی که خیلی راحت به بقیه دادی. هر کیو تو این دنیا ببخشم از تو نمیگذرم هر روز تو این زندگی برام مرگ بود. من نه پول میخواستم نه کمک. من محبت میخواستم ولی تو از من دریغش کردی هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری زندگیم و جوونیم تباه شه + نوشته شده در  جمعه چهارم آذر ۱۴۰۱ساعت 2:8&nbsp توسط zarajo0on  |  دلنوشته های خاتون خونه...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 72 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 13:19

خدایا

من خیلی ناشکرم. خودم می دونم دو تا دختر سالم دارم ولی چشام خیلی وقتا نمیبینه

خیلی جاها افتادم و بلندم کردی. خیلی جاها کم آوردم و نگهم داشتی

ولی

ولی خودت می دونی که دلم شکسته، تنهام بازم کم آوردم بازم چیزایی شده که نمیتونم به هیشکی بگم

بازم فقط باید اشک بریزم و با تو درد دل کنم. به کی بگم دردم      حتی اینجا هم نمی تونم بنویسم

فقط ازت می خوام خودت نجاتم بده هر جوری هست یه راهی جلو پام بزار تا از این غم و درد بیرون بیام

 

دلنوشته های خاتون خونه...
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 76 تاريخ : جمعه 4 بهمن 1398 ساعت: 12:41

می روم...

می روم از زندگی که سهم من از آن هیچ نبود

تتهایی بود و غربت

اسیری بود و نا مهربانی

می روم تنها

در نیمه های شبی سرد

با پای پیاده

با دست خالی

برای همیشه

 

برایم تنهایی بهتر از بودن با توئی که هیچ احساسی به من نداری و هیچ احساسی به تو ندارم

زندگی بی عشق یعنی جهنم یعنی درد 

زندگی بی محبت یعنی اسارت یعنی غربت

خدایا میروم ولی نمی بخشمش

سال های زیبای جوانی ام تباه کسی شد که ارزش نداشت

خدایا تنهایم نذار

دلنوشته های خاتون خونه...
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 87 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 23:52

کاش میتونستم خودکشی کنم

کاش این دوتا بچه نبودن و پامو از این زندگی نکبت میکشیدم بیرون

کاش تو زندگیم نبود

خدایا خیلی دیگه کم آوردم منو ببر از این دنیا

خیلی خیلی کم آوردم

کاش میتونستم خودکشی کنم

دلنوشته های خاتون خونه...
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 69 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 23:52

خدایا تا کی باید تحمل کنم تا کی باید زجر بکشم

تا کی باید بسوزم و بسوزم و آب شوم

خدایا تاب و توان ندارم جانی نمانده

قلب من پوسیده قلب من تکه تکه شده این تکه ها مثه خنجر شده تمام وجودمو داغووون کرده

کم آوردم دیگه نمیتونم

خدایا به چه گناهی به چه گناهی

خدایا اشکامو میبینی هر شب لالایی قبل از خواب من شده

کمکم کن منو از این جهنم آزاد کن

 

دلنوشته های خاتون خونه...
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 75 تاريخ : جمعه 24 اسفند 1397 ساعت: 23:52

وقتی بار غم و غصت زیاد میشه و اشکات رو دلت نشستن ولی محکم جلوشونو گرفتی که نیان چون وقتی بیان این حالی که الان داریو دیگه نداری پناهم میشه این چهاردیواری سرد و خشک و بی روحتک و تنها آخ که چه درد کوچک ولی عمیقیه بی عشقییه حسرت ماندگارابدا هم حاضر نیستم گداییشو بکنم چون عشقی که با گدایی بدست بیاد دیگه عشق نیست تحقیره و بسدلم اون عزیزم هایی رو میخواد و دست دلنوشته های خاتون خونه...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1397 ساعت: 13:57

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

دلنوشته های خاتون خونه...
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : مانده,های,عشق, نویسنده : bkajol13659 بازدید : 81 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:27

مطمئنم اگر حتی یک روز از زندگیم مونده باشه آخرش ازت جدا میشم چون موندن باهات توهین به شعور خودمه. فعلا مجبورم بمونم ولی فردارو مطمئن نیستم

پ.ن

چه حرف چرتی که میگن زن ها فرشته اند

زن ها فرشته نیستند ، زن ها کلفتند

+ نوشته شده در  شنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 17:52  توسط zarajo0on  | 
دلنوشته های خاتون خونه...
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bkajol13659 بازدید : 76 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 20:32

يکي دوهفتس اعصابم بهم ريخته ، همش يا خابم يا دراز کشيدم دختر گلمم همش تو پويا، واقعا مادر نمونه اي شدم، شبام که بدتر از روزام يه وقت از خاب ميپرمو فکراي ناجور مياد تو سرم، يه وقتايي هم موقع خابوندن دخترم اشکام ميريزه، نميدونم چمه، کمرم درد ميکنه نميتونم راه برم دلم يه وان ميخاد آبش گرم باشه برم دو سه ساعت بدون هيچ دغدغه اي تنها تو ارامش کامل بمونم، يا حداقل يکي بياد يه کم ماساژم بده خيلي بدنم درد ميکنه ، خلاصه اوضاع روحي و جسميم اين روزا خيلي ناجوره، از حاملگي متنفرم خيلي دوران مزخرفو الکي طولانيه دلنوشته های خاتون خونه...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های خاتون خونه دنبال می کنید

برچسب : افسردگي دوران بارداري,افسردگي در دوران بارداري,درمان افسردگي دوران بارداري,علائم افسردگي دوران بارداري,درمان افسردگي در دوران بارداري,علائم افسردگي در دوران بارداري,افسردگی دوران بارداری pdf, نویسنده : bkajol13659 بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 4:47